فرزندان آتیلا در مجارستان خواستار شناسایی
خود بعنوان یک اقلیت قومی شدند!
گروهی از مردم مجارستان که خود را فرزندان "آتیلا"فرمانده فاتح قرن پنجم میلادی قوم "هون "می دانند،با تهیه توماری خواستار شناسایی خود به عنوان یک اقلیت قومی در مجارستان شده اند.به گزارش سایت خبرهای چک،در کشور مجارستان پذیرش یک گروه به عنوان یک اقلیت قومی مستلزم آن است که این گروه ثابت کند که بیش از یک صد سال در این کشور زندگی کرده و دست کم یک هزار امضای معتبر در این رابطه ارائه دهد. کمیته ملی انتخایات مجارستان اعلام کرد: شمار امضاهای معتبر برای به رسمیت شناخته شدن قوم "هون" از یک هزار عدد تجاوز کرده است و به این ترتیب ،کمیته حقوق بشر مجلس مجارستان در این هفته پیرامون این موضوع بحث می کند."کیورگی کیسفالودی" یکی از رهبران مذهب هون ها ،شمار هون های داخل و خارج مجارستان را حدود صد هزار تن اعلام می کند.
اکنون در مجارستان یک پا رک به نشانه های خاص هون ها اختصاص یافته و بنا به گفته هایی "آتیلا " در این منطقه به خاک سپرده شده است.آتیلا همچنان یکی از نام های مشهور و افتخارآمیز برای پسران در مجارستان محسوب می شود.قابل توجه آنکه،"هونگری "نام مجارستان در زبان های اروپایی،نامی است که خارجیان بر این کشور اطلاق می کنند. قابل ذکر است که،در قرن سوم قبل از میلاد از اتحاد قبایل مختلف ترک در دشت "قیبچاق"،امپراطوری قدرتمند "هون "تشکیل شد.در سالهای 453-434 سردار مشهور ترک "آتیلا "در رأس این اتحاد بود.در زمان این سردار ترک ،علاوه بر اروپا قسمتهای مهمی از امپراطوری "رم" نیز تحت فرمان وی بود.طبق منابع تاریخی،در امپراطوری هون و خصوصاً در زمان "آتیلا"قدرتمند ترین سردار اتحادیه ترکان "هون" ،زبان ترکی به عنوان زبان رسمی کاربرد داشته و ترکان دارای خط و نوشتار مخصوص خود بوده اند ،کاتبان به زبان مادریشان(ترکی )نوشته و فرامین و اوامر ابلاغ می شد.در زبان ترکی کلمه "هون" به معنای انسان می باشد.
««««««««»»»»»»»»
این خبر را از سایت درنا برداشته ام.
تو از خاری چنان نالی که من از خنجرت هرگز !
محمد سرور جوادی
مطلبی را که پیش رو دارید از هفته نامه مشارکت ملی برداشته ام
هفته نامه "روزگاران" در شماره 52 مورخ 31 حمل 1384 خویش اقدام به رد مطلبی نموده است که د رشماره 105 مشارکت ملی باعنوان ظالم ومظلوم به نشر رسیده بود. مطلب مذکور توسط کسی به نام میرزایی ایمیل شده وما آن را از میان چندین نامه ونوشته ارسالی دیگر در مورد مطلبی از روزگاران پیرامون مصوبه کابینه دولت مبنی بر نامگذاری یکی از سرکهای شهر کابل به نام شهید عبدالعلی مزاری، برگزیدیم. ماجرا از این قرار است که پس از انتشار خبر مصوبه کابینه دولت که درآن کمیسیونی موظف شده بود تایکی از سرکهای کابل را مشخص نموده به نام شهید مزاری نامگذاری نماید، در اولین شماره هفته نامه مذکور،بعداز نشر خبر واکنش نشان داده اظهار تاسف نموده بود که چرا تکنوکراتها ودموکراتهای عضو کابینه در برابر پیشنهاد خلیلی سکوت نموده آن را تصویب کرده است، به نظر این نشریه مزاری عامل جنایتهای فراوان واز جمله ویرانی غرب کابل است.
• واقعیت این است که ما پس از وصول نامه های کتبی والکترونیکی، از نشر چنان مطالبی د رروزگاران آگاه شدیم وخود نخواستیم بر رد آن اقدام کنیم. زیرا مابه دیدگاه هر کسی احترام قائلیم وقضاوت را به مردم می گذاریم. چنانچه پیش از آن نیز روزگاران نیشهای تیزش چند بار ما را گزیده است؛ ولی ما آرام وخاموش از کنار آن گذشته ایم. نشر مطلب ظالم ومظلوم با ذکر نام نویسنده، نشان می دهد که هیچیک از اعضای هیئت تحریر ما، نگارنده آن نیست وانعکاس دیدگاه مردم، بخشی از وظایف ماست والبته رد هر دیدگاهی، درچارچوب استدلال ومنطق هم حق همه کسانی است که احساس می کنند، در حق شان بی انصافی شده است.
• روزگاران به جای دفاع از خود ورد دیدگاههای نویسنده، دشنامهایش را نثار نشریه وبه تبع آن تمام یک جریان سیاسی و طیف وسیعی از مردم نموده که امروز به یک چوب راندنشان مد شده است. واضحاً می گوییم که ما از چنین برخوردی گلایه نداریم زیرا در سرزمینی که سعی برفراموشی ومحو ما بوده و است، نشر یک مطلب کوتاه انتقادی از سوی جریده ما وبه فغان آوردن مدعیان پر طمطراق، نشان دهنده آن است که، ماهستیم؛ هدفی که قرنها به دنبال آن بوده ایم واز روزیکه این سرزمین" افغانستان" نام گذاری شده، در راه آن خون داده ایم وهیچگاه خون ما خشک نشده وهیچ نقطه این سرزمین از قطره های خون ما خالی نیست. در سرزمینی که بودن ماجرم، وجود ما اضافی وکیش ما قاچاق بوده است، قدکشیدن وایستادن امروزی ما بسیار غیر منتظره می نماید و بدیهی است که وارثان اندیشه های دیروزی به ستوه آیند. ا زسوی دیگر به روشنی از سطر سطر نوشته مذکور پیداست که خاستگاه آن " عقده" است، نه عقل ونه منطق چنانکه خود اعتراف نموده است: "اما روز گاران عقده های خود را نسبت به وطن فروشان وقاتلان ملت افغانستان بخشی ازعقده های هموطنانش می داند"، در این که وطن فروشان و قا تلان کیانند، بعدا سخن خواهیم گفت.
• عقده برای نویسنده فرصت آن را نداده است که چی می گوید وچی می نویسد؟ در نخستین سطر های نوشته اش، دشنام را سرداده وپیش از هر چیزی خود حکم رانده وقضاوت کرده است؛ این خصلت همه کسانی است که فکر می کنند، در رگهای شان خون باارزش تری جاری است. به زعم آنها مردم مکلف به پذیرش حکم وقضاوت آنهایند ودشنام شان زیبا. آنهایی که ادعای خدایی دارند وخود را از برترین ها می شمارند، طبیعی است که افکار دیگران را"نجس" بدانند وکم ارزش تراز پشیز وحرفهای دیگران را "اراجیف" بخوانند! اما اهل عقل وخرد وآنهایی که درک شان انسانی است ونه برتری خونی، می فهمند که نجاست ازکجا سرچشمه می گیرد؟ نجاست در رگهایی موج می زند که همیشه علیه دیگران تیرکشیده هستند ودر مغز هایی می جوشد که دایماً به نابودی سایرین می اندیشند واز قلمهایی می تراود که نخستین کلماتش با جوهر"نجاست" رنگین است وازآنجاییکه روزگاران، حاصل کار وتلاش وتراوش فکر یک نفر است، برگرداننده اش حق می دهیم، گهگاهی هذیان بگوید، چه اینکه تمرکز فکری وتوازن فکر واعصاب وی برهم خورده، باتوجه باینکه دنیایی از عقده نیز براو هجوم آورده است. باآنهم جریده دربیان بسیاری از واقعیتهای تلخ گذشته وحال این کشور، موفقیتهایی داشته وبر خلاف پندار آن، مااگر توانی می داشتیم در جهت پر بار شدن آن می کوشیدیم ونه مسدود شدن آن .
• نوشته "هفته نامه مشارکت ملی قیاس به نفس کرده است" را به دقت خواندم. باقسمتهایی از آن موافقم وبا قسمتهای دیگر نه. اینکه نیمی از نوشته را ستایش خود احتوا می نماید به ما وخوانندگان ما ربطی ندارد واینکه د رصد دیگری را دشنام تشکیل می دهدنیز به خود شان ومنطق شان واگذار می کنیم چه اینکه جوهر هر کسی در زبانش جلوه می کند. نکته های دیگری هم است که برای ما ارزش شکافتن را دارد. آنطور نیست که آقای نورانی گفته است، ما از بیان گذشته ها باکی نداریم ولی اولاً گذشته رابه دهه اخیر محصور نمی دانیم و ثانیاً بیشتر به فکر آینده هستیم ونه چرخیدن به گذشته ای که اگر برای هر کسی زیبا ودلچسب باشد برای ما چیزی جز قتل عام، تباهی وبردگی نداشته است. ماحاضریم همراه وهمگام با آقای نورانی سفری به تاریخ داشته باشیم وچشم دیدهای خود را برای دیگران باز گوکنیم.
مامطمئنیم که در تاریخ این سرزمین وتحولات آن، جز قربانی دادن سهمی نداشته ایم، مانه عامل قتل عامها بوده ایم، نه باعث ویرانیها، نه مروج بردگی ونه حاکمانیکه از مسکو، دهلی، پیشاور، تهران، رم، واشنگتن ولندن به کابل آورده شده باشیم. ماکسی را به بازارهای هندو چین به عنوان برده نفروخته ایم، ما سرزمینی را نسوزانده ایم، ما مردمانی راکوچ اجباری داده برسراراضی شان از ملتان وپیشاور مردمان دیگری را آورده جابجا نکرده ایم، ما مرز مشترک وتبار مشترک ومنافع مشترک بابیگانه نداریم، ما اگر خوب کرده ایم، اگر بد، تاریخ و مردمان واقع بین قضاوت خواهند کرد ولی درطول بیش از سیصد سال از آموزگارانی که بر ما حکم رانده اند و باید درس محبت و برادری را می آموختند، چیزی جز ستم احساس نکرده ایم، غیر ازتکه تکه شدن خود ندیده ایم وجز طعن وتوهین نشنیده ایم. اگر کسی ازین نسل سرخورده وحیران تیری برمغز استبداد شلیک کرده، بدانجهت است که آن را برسرکسان خود دیده است. اگر میخی برجمجمه ای کوبیده شده باشد به یقین آن جمجمه از ماست که نه یک بار، بلکه بارها و بارها، با میخ کوبان بی رحمی روبرو بوده ایم. تاریخ را با دیده انصاف ببینید، از کله کدام قوم «کله منار» زده شده است؟. از دید فاشیستی عمله استبداد،کدام سری در این کشور بی ارزش تر از سر ما بوده است؟ و نیز ما بودیم که از پستانهای بریده وخون چکان بسیاری، خون مکیده ایم.این نسل، هیچ گاه هم نتوانسته است به آینده خویش بیاندیشد، چنانکه عمل یک فرد از این تبار همه تبار را به نابودی کشانده است، این بوده انصاف مردمان با ما! و به همین دلیل این نسل را، نسل سر خورده و حیران نامیده ام. بگذارید اگر واقعا منصف هستید وحقیقت گوی وهیچ مصلحتی برای شما مطرح نیست، به تاریخ فرورویم. ما را باکی نیست وچرا ما همیشه قربانی مصلحتها! شاید بدان دلیل باشد که بیش ازحد، از گذشته های سیاه رنج برده ایم که حتا نگاه کردن به آن هم برای ما وحشتناک است. ماآنقدر از گذشته نفرت داریم که امروز فقط با تعابیر مصلحتی"مردم شریف مناطق مرکزی" شما وامثال شما، دلخوش می کنیم وهویت خود را گم! چه اینکه هویت ما همیشه لگد مال شده است تا بدانحد که دیروز نوشتن "هزاره" در تذکره های ما یا ترس داشت ویا شرم! وامروز طی یک فرمان به خاطروحدت ملی! افغان شده ایم در حالیکه کوچی هرگز افغان نمی شود وسهم وامتیاز جدا از قوم، تبار وخاستگاه خود دارد.
آقای نورانی! اینها هم واقعیت است وریشه این واقعیتها وصدها واقعیت تلخ تر دیگر، به گذشته متصل می باشد. اگر شما واقعیتگوی هستید، ماهم شما را کمک می کنیم ودر شماره های بعدی همراه باشما زبان خواهیم گشود وخاطر جمع باشید که پیش از اینکه مابه توقیف شما اقدام کنیم شما خواهید کرد ومطمئناً بیش از اینکه "مای نوعی" بر سر بساط قدرت زانو زده باشیم، "شمای نوعی" بر مسند آن تکیه کرد. ادامه دارد........
اطلاعات عمومی*
دوستان عزیز! آیا می دانید : مرتفع ترین محل زادآوری فلامینگوها در جهان. تالاب
دشت ناوور** ( ۳۲۰۰ متر ارتفاع از سطح دریا ) درهزارستان خودمان می باشد.
««««»»»»
*مطلب فوق را از کتابی تحت عنوان افغانستان (مجموعه مقالات ) ترجمه سعید شیرانی و
هوشنگ اعلم برداشته ام.
** تالاب دشت ناوور در جنوب غربی ولسوالی چغتوی غزنی قرار دارد٬در تاریخ نیزآمده است
که دردوره حکومت غزنویان٬رمه های اسبان سلطنتی را هم دراطراف همین منطقه سرسبز
دشت ناوور رها می کرده اند.در ایام متاخرتر نیز این ساحه توسط اشغالگران متجاوز و غاصب
« کوچی » و البته با حمایت بیدریغ و تام و تمام حکومتهای فاشیستی افغان مورد استفاده
قرار می گرفته و هم می گیرد و در سالهای حضور نیروهای ارتش سرخ در افغانستان وقدرت
گرفتن مجاهدین هزاره بویژه در این ساحه٬انها بدون اجازه و پرداخت مالیات نمی توانستند از
مراتع و چراگاههای این منطقه استفاده کنند.