من از صد سنگ مجروحم ٫تو ریگی را پذیرا باش!


                                                     


                                      محمد سرور جوادی  

                                           (  قسمت آخر )

                  تواز خاری چنان نالی که من از خنجرت هرگز!
                 نمی جوشد به جز کین وحسد ازحنجرت هرگز!
                  من از صدسنگ،مجروحم توریگی راپذیرا باش!

اگر دموکراسی هم مثل هر تئوری دیگری به نفع قدرتمندان و قوم سالاران توجیه وتطبیق شود فاجعه اش از هر چیز دیگری گسترده تر است.

حقیقت گویی, به چند کلمه کلی تمام نمی شود. جنگ سالار, تفنگ سالار, جنایتکاران, ناقضان حقوق بشر, احزاب جهادی وغیره کلمه های عامی اند که طوطی وار گرفته اید وبزبان می رانید ولی هیچگاه آن را شکافته نمی توانید. این شعارها بحدی سخیف است که محدود کردن شما گذشته را به یک مقطع بسیار کوتاه!
هیچ کس نمی تواند بدون گذشته اش, آینده ای داشته باشد, تحول وروند کنونی در کشور, ادامه دیروز است ودیروز ادامه پارو... بااین تفاوت که رنگ وصورت هر یکی از حلقات پیوسته وممتد تاریخی تغییر کرده است وبا این حقیقت که قالب هر حلقه بعدی در دوره قبلی ریخته شده است. بنا براین اگر بنابه حقیقت گویی است واگر واقعاً افسارتان از جاهایی کشیده نمی شود خود را در یک مقطع محصور نکنید همانگونه که حصرتان به ذکر کلیات چند نکته منفی, نشانگر لجام زدگی تان است. هرگاه بتوانید از کلیات در آیید وچهر ه یکایک عنوان داران فوق را افشاء کنید ودر کنار آن نقطه های مثبت چهل سال حکومت اعلیحضرت را که بابای ملت شده است وشهید مسعود را که قهرمان ملی است وشهید عبدالحق را که شهید ملت است وجناب کرزی را که عضو جبهه نجات بودند, حزب شان عضو شورای عالی هماهنگی واینک رئیس جمهور است ونیز نقطه های مثبت سرداران زیاد این مملکت وحکومتهای متعدد را بیان کنید, در آن صورت حلقه حقیقت گویی شما تمام می شود وکامل می گردد.
ما از ذکر حقایق گذشته بدانجهت عاجزیم وبقول شما زیر کفش ما ریگ است که هنوز تحت جریمه امیر عبدالرحمن قرار داریم, گذشت یک قرن هم نتوانسته است تغییری در فرمان امیر به وجود بیاورد. اگر ما می توانستیم این ریگ را بیرون کنیم شاید اینقدر در گوشهای خود پنبه نمی زدیم .
از جانب دیگر, زمانی امان الله خان می خواست کمی از جریمه ما بکاهد که متاسفانه دوام نیاورد, فکر می کنیم شرایط کنونی شبیه آن زمان است, لذا ترجیح می دهیم بجای آنکه ما با حنجره های بریده آهی درنی بدمیم بهتر است رهروان راه غازی کار خود را بنمایند. گهگاهی اگر دخمه برتاری زده می شود وناله ای برمی خیزد بدانجهت است که قیاس خود شک می کنیم! ولی چنانچه شما نتوانید گذشته را باتمام حجم و رویه هایش ببینید وترسیم کنید واگر نتوانید به عمق تاریخ با قد رسا فرو روید, مطمئناً گپ زیر کفش شما از ریگ گذشته به صخره وسنگ می رسد!
شما همان تهمتی را به ما می زنید که جناب رئیس جمهور می گوید: مشارکت ملی اخبار دولتی است! فکر می کنم اگر پرسیده شود, جراید دولتی چه حقوق ومزایایی را بالای دولت دارد, آقای رییس جمهور وبه تبع آن شما جواب روشنی ندارید. مشارکت ملی ارگان نشراتی حزب وحدت اسلامی است وعضویت فردی از یک حزب ولو شاخص ترین فرد, در دولت نمی تواند دلیل دولتی بودن آن حزب گردد ورنه هیچ حزب سیاسی ای, غیر دولتی شده نمی تواند. ما روند کنونی را در راستای منافع دانسته ومشارکت سیاسی مردم را در حاکمیت فعلی تا حدودی متجلی می دانیم وبه همین دلیل از مجموعه سیاست وپروسه جاری که دولت جز آن است, حمایت می نماییم, روند کنونی, با گذشته که مااصلی ترین قربانی آن بوده ایم, قابل مقایسه نیست وبسیار طبیعی خواهد بود که حامی آن باشیم. در عین حال نواقص وکاستی هارا کتمان نمی کنیم وبطور منفی یاد آور می شویم ما هر گز روش غیر منطقی نفی مطلق یا پذیرش مطلق را نمی پذیریم آنگونه که شما یک چشمه می نگرید.
مابه دولت وحاکمیت به عنوان حق همه مردم می نگریم وخود را جزء مردم این سرزمین. این شمایید که غبطه می خورید, گویی بخشی از میراث پدران تان در چنگ دیگران افتاده است. تاریخ افغانستان آکنده از استبداد خانوادگی است ودر هیچ کجای این تاریخ ما حضورنداشته ایم تاکسی را برانیم, زبانی را قطع کنیم وقلمی را بشکنیم. ما تجربه چنین کار هایی را نداریم واز آن هراس داریم چون مثل گذشته اولین قربانیان خواهیم بود.
آری! جانبداری نسبی ما, در طول عمر انتشار مشارکت ملی وخارج از مشارکت ملی, از روند کنونی, دلیل عمیقتر از آنچه دارد که شما می پندارید وصدالبته شما اینجا قیاس به نفس کرده اید! این حمایت آمیخته با نقد واعتراض تازمانی که پروسه مصالحه ومشارکت ملی از مسیر خود خارج نشود, دوام دارد. این نکته را همه می دانند که زمان قلع و قمع, سربریدن, زنده در آتش سوزاندن وصدها نوع شکنجه ودهها گونه قتل وتصفیه, کهنه وناکارآمد شده وبا اخلاق حاکم برجهان سازگاری ندارد؛ اما روشهای دیگری به کارافتاده که بدنام کردن, نفاق انداختن, مهر ه بدل کردن, بی اعتبار ساختن, دانه دانه برچیدن وبه تعبیر شما راندن, با حمایت وسیع بین المللی از جمله آنها است, همانگونه که خلق تشنج وجنگ اعصاب, متزلزل ساختن باور های مردم, بی اعتماد نمودن مردم به یکدیگر وراه انداختن فساد و رشوه بصورت سازماندهی شده روش دیگری است که می تواند روند کنونی را آسیب پذیر سازد. نیش گرفتن شما وامثال شما از پای هر رهگذری, نمی تواند کمکی برای باصطلاح حقیقت گویی شما باشد بلکه می تواند ما نفعی برسر راه سالم سازی جامعه به حساب آید. مانه برظاهر دلبسته ایم ونه از باطن بی خبریم. با هردو چشم خود هر دو سوی را می نگریم ودر قیاس با گذشته قانعیم؛ اما با توجه به ارزشها وآرمانهای بزرگ ملی, ناکامیها را حس می کنیم.
پر واضح است که در پناه دموکراسی, آنگونه که دنیا تجربه کرده است, مردمانی که پیش از این مغضوب ومحروم بوده اند, احساس آرامش می نمایند وبطور طبیعی بدون اینکه ژیست دموکرات بودن را بخود بگیرند دموکرات می شوند, دموکراسی نیست مگر تامین حقوق شهروندی همه شهروندان, بدون تفکیک های نژادی, لسانی, سمتی وغیره. ولی شک وتردید در تحقق دموکراسی است ونیز فتنه در تفسیر دموکراسی نهفته است اگر دموکراسی هم مثل هر تئوری دیگری به نفع قدرتمندان و قوم سالاران توجیه وتطبیق شود فاجعه اش از هر چیز دیگری گسترده تر است. چون در این وطن ما از هر کس دیگری واز هر رهگذری , بیشتر آسیب دیده ایم, مجبوریم با هر پدیده ای محتاطانه بر خورد کنیم. بنا براین ما نه دیست دموکرات بودن را می گیریم ونه مخالف آنیم بلکه هر چیزی که بر عدالت مبتنی باشد وحق شهر وندی مار ا تامین کند وبه ما نگاه انسانی داشته باشد بطور طبیعی مطلوب ما است.
                              
آقای نورانی! گرچه شما تمام تلاش تان بر این استواراست که خود را مردم گرا بنمایانید وما هم برای این هدف تان احترام قایلیم ونیز می کوشید به نحوی از زیر بار وابستگی به دولت, فرار کنید وبه قول خودتان از حرامزادگی تبلیغاتی وسیاسی گریزانید؛ اما واقعیت این است که فرار تان پاهای قدرتمند وچالاکی را می طلبد که در شما دیده نمی شود. وقتی در ارگ تئوری ای طرح می گردد وبرای نشر وپخش آن, جناب شما درردیف اول کسانی هستید که بعنوان کارشناس برای رسانه های داخلی وبعضاً خارجی القا می گردید, پیچیده ترین روش حرامزادگی تبلیغاتی و سیاسی است. در این وطن یاباید قبول کنید که قحطی اندیشه واندیشه وران است ویا اینکه همان شیطنت تبلیغاتی را بپذیریم ورنه کارشناس به چند نفر انگشت شما را از زنان ومردان, محدود نمی شود. من فکر می کنم بیشتر وواضح تراز این لزومی ندارد, برای تان دلیل بگوییم ودوستی را که شما به آن وابسته اید نشان بدهیم.
ما از این سرزمینیم وبرای عزت آن در طول تاریخ قربانی داده ایم و زنگارهای آنرا با خون خود شسته ایم. هیچ دوست نداریم که بخاطر عقده های چرکین واندیشه های سرطانی ونفاق افگن مصلحتی را که به وطن وملت ما تعلق دارد زیر پا کنیم وخنجری برتارهای پیوند مردم خود بزنیم؛ همینقدر که نوشتیم برای آن بود که بفهمانیم: پاسخ دادن به دشنام دادن این وآن که به نام گفتن حقایق از دهن های شان برون می جهد آسان است. وجب وجب خاک این سرزمین را بوسه زده ایم وسینه مقاومت بر صخره های آن ساییده ایم بربادی وطن را روز مرگ خود میدانیم ومطمئنیم که قلمهای نفاق افگن هر گز ما را به سوی آن سوق داده نخواهد توانست.
والسلام
                                    «««««««««»»»»»»»»»
                    این مطلب را از سایت مشارکت ملی برداشته ام.

                                        قانون آنست که من میکنم...


                                       
                                    



                                     محمد سرور جوادی

هفته پیش ودر پی اعتراض فرهنگیان وروشنفکران ازبیک و ترکمن، جز تغییر نام دو باب لیسه در شهر مزار شریف، انعکاس گسترده ای در سطح رسانه های جمعی داشت. لیسه های "الغ بیگ " و "علی شیر نوایی " به نام های "عطا محمد نور "و "امانی " تغییر داده شده که مردم مدعی اند ازین تغییر، در روز جشن 8 ثور وزمانیکه لوحه هایی را در دست متعلمین با نام جدیددیده اند، مطلع شده اند.
تغییر نام اماکن عمومی نظیر، ولایتها، ولسوالی ها، سرک ها، شفاخانه ها، مکاتب، دانشگاه وغیره در صورتیکه مشکل حقوقی دراسناد ومدارک ایجاد ننماید، کار غیر معمولی نیست؛ اما آنچه که در شهر مزار رخ داده است از جهاتی قابل تامل می باشد:
1. اسامی اما کنی نظیر لیسه های معتبر ودارای سابقه فعالیت، زمانی قابل تغییر است که اولاً ضرورت تغییر به هر دلیلی، محسوس باشد وثانیاً در جهت تغییر آن، مراحل قانونی طی گردد. دردو مورد مذکور هیچکدام جای ندارد. "الغ بیک " و "علی شیرنوایی "، دو چهره مشهور، نامدار ونیک نام تاریخی، فرهنگی وفراقومی بوده اند که برای همه مردمان افغانستان قابل احترامند ودو ملیت برادر از بک وترکمن خود را متعلق به آنها وآنها را متعلق به خود می دانند، بنابر این چه ضرورتی است که نامهای آنها برداشته شود؟ از سوی دیگر بگفته سید حسین اشراق حسینی ازمسؤلین وزارت معارف، آن وزارت هیچ اطلاعاتی از برنامه تغییر نام ندارند. به وضوح روشن است که چنان اعمالی، هیچ مرحله قانونی را طی نکرده است. سخافت این اقدام زمانی بیشتر مینماید که یکی از این لیسه ها بنام آقای عطا محمد نور والی کنونی ولایت بلخ صور گرفته وگمان نمی رود که ایشان آنقدر مهم باشند که ضرورت فوری به نفی وطرد شخصیت های بزرگ تاریخی و جایگزینی نام ونشان وی باشد، این کار فقط وفقط از اشخاص ورژیم های دیکتاتوری چنان صدام حسین، ساخته است.حاکمانی که نشان ارزشمندی شان, نامگذاری اماکن به اسم خود وخانواده شان وساختن مجسمه های شان است که هرگاه حاکمیت شان ختم شود, لوحه ها ومجسمه ها نیز توسط مردم به زباله دانها انداخته می شود.
2. این اقدام با وجود غیر قانونی وغیر اخلاقی بودنش، در عین اینکه به فرهنگ ملی اهانت است، صریحاً توهین به دو قوم از بیک وترکمن کشور می باشد. هیچ کس حق ندارد امیال واغراض شخصی خویش را به گونه ای اعمال نماید که از طرفی، از موقعیت ومقام خویش سوء استفاده نماید واز سوی دیگر اهانت به اقوام ساکن کشور تلقی شود. پیش ازین نیز والی صاحب، تدریس زبان ازبکی در دانشگاه بلخ ولیسه های آن ولایت را که از سابق جزء مضامین درسی بود، لغو نموده که این عمل ضمن اینکه خلاف قانون اساسی کشور است، نوعی خصومت قومی ولسانی عاملان آن را آشکار می نماید. هزاره های مقیم شهر مزار شریف نیز از والی صاحب شکایت دارند٬ انها می گویند از سوی ماموران والی ٬ خانه ها یشان تخریب شده و زمینهایشان برای قوم وی توزیع می گردد . چنین اعمالی به نفع زیست مسالمت آمیز مردمان کشور نیست وخلاف قوانین نافذه کشور ومغایر حقوق اتباع وشهر وندان می باشد.
3. با توجه به اینکه یکی از لیسه ها بنام شخص جناب والی صاحب نام گذاری شده است، نشان می دهد که ایشان تا کدام حد، خود خواه هستند، روش سلاطینی رادر پیش گرفته اند که مردم را برده های زرخرید خویش می پنداشتند وخود را ملاک ومعیار همه چیز واعمال خویش را قانون! ضعف حکومت نیز آشکار می گردد. چنان اقداماتی، حکایتگر آن است که حاکمان محلی، خود مطلق العنانند وتابعیت از قوانین وحکومت مرکزی برای آنها چندان اهمیتی ندارد.
به هر صورت اقدامات مذکور غیر قانونی واخلاقی بوده, محکوم است. ودولت باید در باره اقدام جدی وعاجل نماید.


                                    ««««««««»»»»»»»»
  
                   این مطلب را از سایت مشارکت ملی برداشته ام.

                            
            
ذوالقرنین آتیلا ٬ اسکندر یا کوروش


                                            (  قسمت اول  )

                                               

                                                     ذوالقرنین آتیلا ٫ اسکندر یا کوروش

 
در مورد معنی لغوی ذوالقرنین اظهار نظرهایی وجود دارد ، عده ای آنرا صاحب دو شاخ و بعضی نیز به گستردگی حاکمیت از غرب تا شرق عقیده دارند و شاید نیز به هر دو دلالت داشته باشد ، اما این شخصیت تا چه پایه و درجه و از چه جایگاهی برخوردار بوده که تا این اندازه مورد توجه فرهنگها و ملتها قرار گرفته ، و مؤرخین و دانشمندان و حتی علمای دینی و شئونیست ها را بر آن داشته که در مورد او قضاوتهائی داشته باشند خود جای بحث دارد . قرآن کریم در سورة کهف از او به نیکی یاد کرده و ساختن سد آهنین در مقابل متجاوزین را که هم اکنون آن دیوار در آذربایجان شمالی قرار دارد و بنام « دمیر قاپی» در بند معروف است و از بحر خزر تا کوههای قفقاز ادامه دارد ، به او نسبت داده است . حضرت علی علیه السلام در مورد ذوالقرنین می فرماید : ذوالقرنین بنده ای شایسته از بندگان خداوند بود ، شب در نظرش روز و سماوی و آسمان در اختیارش بودند . و روایت هست که به گستردگی حاکمیت او وجود نداشته است . از امام حسن عسگری علیه السلام وقتی در مورد حضرت مهدی علیه السلام سؤال شد فرمود : مثل صاحب شما در میان امت ، مثل حضرت خضر (ع) و ذوالقرنین است ، بدین صورت که مثل حضرت خضر با اینکه در میان امت می باشد از نظرها غائب می گردد و مثل ذوالقرنین ظاهر می شود و ملتها و مردمان مظلوم و اسیر را از دست جباران و ستمگران و حکام ظالم آزاد میگرداند و عدالت را بطور همه جانبه و برای تمامی افراد بشر به ارمغان می آورد . پس بنابراین ذوالقرنین کسی بوده است که ملتهای اسیر را از بند آزاد نموده و با ظالمین نبرد کرده و حاکمیت آنها را متلاشی نموده است ، به همین خاطر ذوالقرنین دارای یک شخصیت متعالی و ارادة آهنین و فکری والا بوده است .در مورد اینکه ذوالقرنین چه کسی می تواند باشد ، اختلاف نظرهایی وجود دارد . عده ای کوروش را ذوالقرنین دانسته اند و اظهار نظرهایی از قدیم الایام بصورت اغراق آمیز نوده که بعضی از علما و دانشمندان فعلی را بشدت تحت اشعاع خود قرار داده و باعث شده نویسندگان و مؤرخین در این مورد قلم فرسائی بکنند و در موارد دیگر که بی ارتباط با مورد اول نیست بنظر میرسد که از یک احساس بی اساس و غرور و تعصب قومی و ملی ریشه گرفته است . و عده ای اسکندر مقدونی را و عده ای نیز آتیلا امپراطور بزرگ هونها را ذوالقرنین معروف می دانند . در این رابطه با اعتقاد به اینکه اصلیت هر شخص یا فرهنگی در ذات او نهفته است ذکر پاره ای موارد ضروری بنظر میرسد . کسانی که با احساس بی اساس کوروش را ذوالقرنین می دانند و سعی میکنند او را به زور ذوالقرنین بکنند ، خود می دانند که ورود آریائیها به فلات ایران در 2900 سال پیش اتفاق افتاده و کوروش در زمانی ظهور میکند که تمام فلات ایران و آسیای میانه مملو از تمدنهای درخشان و پیشرفته بوده که داشتن چنین تمدن پیشرفته ای غیر ممکن بنظر میرسد ، در آن زمان مگر وجود یک فضای صلح آمیز و رابطة تنگاتنگ حاکم بر جامع و زندگی آنان . یافته های باستانشناسی و ظروف و سایر ابزار که اغلب از یک سبک واحدی تبعیت میکند ثابت میکند که اکثر این تمدنها با هم رابطة تنگاتنگ داشته اند و بطوریکه مؤرخین اذعان دارند ، هر روز آن تمدنها قبل از هخامنشیان در پیشرفت و ترقی بوده اند و تاریخ ، تمامی این موارد ثابت میکند و تمامی مؤرخین یکصدا آنرا تأیید میکنند . ظهور کوروش مقارن است با افول و سقوط این تمدنها و از بین رفتن آزادی و استقلال و به بند کشیده شدن و اسارت تمامی آن ملتها با مرکزیت هخامنشیان ، که کوروش عمده با نیرو و پشتیبانی قوم یهود به حاکمیت میرسد به همین خاطر است که تنها قومی که آزاد میگردد قوم یهود است و همین قوم فقط از کوروش بعنوان یک آزادمرد نام میبرد . چرا که قرآن خود از قوم یهود در تاریخ به بدی یاد میکند و ملتهای دیگر معاصر کوروش از کوروش . قرآن در سورة بنی اسرائیل دقیقاً همین تاریخ را ، یعنی حاکمیت کوروش و یهودیان به بابل را مد نظر قرار داده و بطور واضح و آشکار هویت یهودیان را معرفی نموده که هویت پارسیان و کوروش بنا به حکمت مستتر مانده است . خداوند به پیغمبرش خطاب به یهودیان چنین می فرماید : سورة بنی اسرائیل یا الاسرا از آیة 3 : و در کتاب تورات خبر دادیم و چنین مقرر کردیم که شما بنی اسرائیل دوبار حتماً در زمین فساد و خونریزی میکنید و تسلط و سرکشی سخت ظالمانه می یابید ( یکبار به قتل اشعیا و مخالفت ارمیا و بار دیگر بقتل زکریا و یحیی بظلم و بیداد برخیزید ) پس چون وقت انتقام اول فرا رسد ، بندگان سخت جنگجو و نیرومند خود را ( چون بخت النصر ) بر شما برانگیزم تا آنجا که درون خانه های شما را نیز جستجو کنند و این وعدة انتقام خدا حتمی خواهد بود . آنگاه شما را بروی آنها برگردانیم و بر آنها غلبه دهیم و بمال و فرزندان مدد بخشیم ، وعدة جنگجویان شما را بسیار گردانیم تا بر لشگر بخت النصر غلبه کنید ( این همان تاریخ است که کوروش در رأس قوم یهود قرار میگیرد ) . بدانید شما بنی اسرائیل و همة اهل عالم که اگر نیکی و احسان کردید بخود کردید و اگر بدی و ستم کردید باز بخود کرده اید و آنگاه که وقت انتقام ظلم شما ( که کشتن یحیی و زکریاست یا عزم قتل عیسی ) فرا رسد ( باز بندگانی قوی و جنگ آور را بر شما مسلط میکنیم ) تا اثر بیچارگی و خوف و اندوه به رخسار شما ظاهر شود و به مسجد بیت المقدس معبد بزرگ شما مانند بار اول درآیند و ویران کنند و به هر چه رسند نابود سازند و به هر کس تسلط یابند به سختی هلاک گردانند . ( ای رسول ما باز هم بنی اسرائیل را بشارت ده که ) امید است خدا به شما اگر توبه کرده و صالح شوید باز مهربان گردد و اگر به عصیان و ستمگری برگردید ما هم بعقوبت و مجازات شما باز میگردیم و جهنم را زندان کافران قرار داده ایم .از جمله ملتهائی که از کوروش به بدی یاد میکنند سکاها می باشند که یکی از اقوام ترکان قدیم بوده و در تحت حاکمیت کوروش قرار نگرفته اند . متن زیر از رقیه بهزادی در کتاب قومهای کهن آسیای میانه دربرگیرندة نکات و حقایق تاریخی است ، که ملکه سکاها بنام تومروس فائیم بعنوان نامه به کوروش فرستاده است : ای پادشاه ، به تو نصیحت می کنم که دست از این کار برداری ، زیرا معلوم نیست که به نتیجة مطلوب دست یابی ، به فرمانروائی بر قوم خود خرسند باش و بگذار بر سرزمین خود سلطنت کنم . افسوس که به سخنم گوش فرا نخواهی داد ، زیرا آنچه که کمتر به آن می اندیشی صلح و صفاست … ای خونخوار سیری ناپذیر که پسرم را به نیروی افسون بارباده گرفتار کرده ای ، بر خود مبال ، زیرا که این آئین مردان نیست و در میدان نبرد انجام نشده . با این حال هم من بدی ترا نمی خواهم . پندم را بپذیر و او را رها کن و بی آن که زیان ببینی از بوم و بر ما دور شو . اگر چنین نکنی به ایزد خورشید سوگند که هر اندازه تشنة خون باشی ، از خون سیرت خواهم کرد . تومروس ملکه سکاها یا ( ماساژت ها ) پس از این دو پیام ، تمامی جنگ آوران خویش را گرد آورد ، جنگ خونینی در گرفت و کوروش شکست خورد و با بخش بزرگی از سپاهیانش در دشت نبرد به خاک افتاد . آنگاه تومروس سر کوروش را برید ، آنرا در خمرة پرخونی فرو برد و گفت : آن چه می خواهی بنوش تا سیر شوی کوروش در دوران حاکمیتش اکثراً با پیشنهاد و راهکارهای دیگران و مخصوصاً مادیها و بالاخص وزیر پادشاه ماد یعنی هارپارگ و سایرین اقدام به کارها می نمود و فقط دستور از طرف کوروش صادر میگردید که این ضعف بزرگی می تواند باشد به این دلیل که آریاها و هخامنشیان قبل از به قدرت رسیدن دارای فرهنگ ضعیفی بوده اند . کوروش در موقع شکست آشیاگ پادشاه ماد ، پایتخت آشیاک یعنی اکبتان ( همدان کنونی ) را اشغال میکند . این موضوع در سالنامه های بابلی نیز تأئید شده است ، به این شرح : در سال 550 کوروش وارد اکبتان پایتخت سلطنتی شد . او همة پول و طلا و گنجینه های اکبتان را غارت کرد و آنها را به کشور انزان انتقال داد . در کتاب کوروش نوشتة اکبر شاندور چنین آورده میشود : کتزیاس که ظاهراً باید از وجود کتیبة نبوئید بی اطلاع بوده باشد با این متن موافق است که می نویسد : کوروش پس از پیروزی بر آشیاک ، دختر او آمیتیس را که خالة خودش میشد به زنی گرفت . همچنین روح کوروش را بعد از حاکمیتش یک غرور خود بزرگ یعنی فوق العاده ای احاطه کرده بود . حبیب الله شاملوئی در کتاب تاریخ شاهنشاهی ایران از ماد تا پهلوی می نویسد : کوروش برای سرداران خود می گفت : باید این امواج آب ها و دریاها را نیز به زنجیر کشید که در مقابل ما سرکشی و طغیان نکنند . بدین ترتیب طبق گفته های فوق و سایر موارد شخصیت کوروش با شخصیت ذوالقرنین کاملاً در تضاد قرار میگیرد و به هیچ روی کوروش را نمی توان ذوالقرنین نامید ....... ادامه دارد...این مطلب را از سایت جیغتای برداشته ام .