دوستان عزیز ! باز هم یک سیستم جدید
فارسی-ایرانی٫ برای ارائه خدمات به وبلاگ
نویسان٫ در کنار پرشین بلاگ٫ بلاگفا ومیهن
بلاگ بوجودآمده است چنانچه مایل به دیدن
این سایت هستیدمی توانیدبه آدرس پایینی
مراجعه نمایید...
www.caspianblog.com
خاطره.........
هم تباران عزیز! امروز میخواهم یک خاطره را که از پدرم شنیده ام برای شما هم تعریف کنم........
...در چند دهه قبل ( در زمان حکومت ظاهرشاه ) یکی از هزاره های اخباری دره ترکان ( یا به تلفظ
مردم محلی تورگن) که از توابع ولسوالی چغتوی ولایت غزنی میباشد بنا به سابقه کارهای دولتی
و حکومتی ایین شخص ، از سوی دولت مسئولیت اداره یک پمپ بنزین ( تانک تیل) در ولایت فراه به
او سپرده میشود.ایشان بخاطر ایفای این وظیفه سالها در این ولایت زندگی می کردند ودر این ایام
با یکی از پشتونها یا اوغانهای محلی دوست می شود ، دوستی این دو نفر بسیار عمیق و بقول
ایرانی ها جون جونی بوده است ، یک زمانی این دو نفر برای سیرو سیاحت و تفرج. به خارج از شهر
و آبادی به دشت و دمن و کوهها بیرون می شوند و در این محیط فرحبخش،در مسیری این دوست
هزاره جلو حرکت میکرده و این دوست اوغان از پشت سر وی،بعد ازمدتی این دوست اوغان دست
به شانه رفیق هزاره خود میزند ومیگوید استاد شو ! که با تو کار دارم و بعد برای او میگویدکه فلانی
بگذار من جلو حرکت کنم و تو پشت سرمن بیا،این دوستش به او میگویدکه دلیل این کار تو چیست
.....این دوست پشتون میگوید ، وقتی که من پشت سر تو حرکت میکردم علی الرغم اینکه من تو
صمیمی ترین دوستان هستیم به دلیل اینکه تو هزاره و من اوغان هستم دلم به اصطلاح هزارگی
خریشت خریشت می کرد که یک تخته سنگ را بلند کنم وبر سرتو بکوبم تا کشته شوی ولی باز به
خودم میامدم که من و تو از رفقای بسیار صمیمی همدیگر هستیم و نباید این کار را بکنم،حال تو
از عقب بیا و من از جلو نا اینکه من دیگر برای کشتن تو وسوسه نشوم.این دوست اوغان به رفیق
هزاره خود درهمانجا میگویدکه چون تو عزیزترین دوست من هستی یک پندبه تومیدهم که همیشه
آویزه گوشت باشد و ان اینکه وقتی تو یک هزاره هستی... هرگز به یک اوغان اعتماد نکن نکن نکن
و دیگر اینکه در جایی که کسی نیست و با یک اوغان همراه هستی هرگز در جلوی او حرکت نکن
حتی اگر ان فرد صمیمی ترین دوست تو باشد.................